یک داستان زیبا از مازیار رشیدی


»» منوی اصلی

»» آرشیو ماهانه



اخبار مسابقات دبیرستان





»» یک داستان زیبا از مازیار رشیدی

ادامه داستان :

این بار پیشنهاد به ۴۵دلار رسید و… در نتیجه تعداد میمونها آنقدر کم شد که به سختی می شد میمونی برای گرفتن پیدا کرد. این بار مرد تاجر ادعا کرد که به ازای خرید هر میمون ۶۰دلار خواهد داد، ولی چون برای کاری باید به شهر می رفت، کارها را به شاگردش محول کرد تا از طرف او میمون ها را بخرد.

در غیاب تاجر شاگرد به روستایی ها گفت این همه میمون در قفس وجود دارد!
من آنها را به
۵۰دلار به شما خواهم فروخت تا شما پس از بازگشت تاجر آنها را به ۶۰دلار به او بفروشید.. روستایی ها که وسوسه شده بودندپولهایشان را روی هم گذاشتند و تمام میمونها را خریدند. البته از آن به بعد دیگر کسی نه مرد تاجر را دید و نه شاگردش را.. و تنها روستایی ها ماندند و یک دنیا میمون


نظرات شما عزیزان:

hooman
ساعت18:43---13 بهمن 1391
jalebe

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







:: موضوعات مرتبط: متفرقه، ،
:: برچسب‌ها: داستان جالب ,

:: نوشته شده در 29 آذر 1391

| +


»» لوگو

»» سرپرست نویسندگان


»» جستجو

»» امکانات دیگر



weblog themes edited by Sajad Amrollahi nia